کد خبر : 654 14 سپتامبر 2025 ساعت [ 11:25 ]
چاپ خبر ذخیره فایل ارسال به دوستان

سند واگذاری «پایانه‌ها» با یک «دست دادن»؛ سرمایه نفت و معلمان، هدیه به داماد سردار؟ / سکوت نهادهای نظارتی در برابر تأسیس «جمهوری دوشغله‌ها»

اینجا بوشهر است؛ پایتخت انرژی ایران. جایی که جوانان متخصص بومی، غبار آلایندگی صنعت را تنفس می‌کنند و در حسرت یک صندلی در برج‌های شیشه‌ای پتروشیمی، رزومه‌های خود را بایگانی می‌کنند. و اینجا تهران است؛ جایی که در اتاق‌های مدیریتی هلدینگ‌های بالادستی، سرنوشت همان صندلی‌ها نه با بررسی تخصص، که با یک «دست دادن» و […]

اینجا بوشهر است؛ پایتخت انرژی ایران. جایی که جوانان متخصص بومی، غبار آلایندگی صنعت را تنفس می‌کنند و در حسرت یک صندلی در برج‌های شیشه‌ای پتروشیمی، رزومه‌های خود را بایگانی می‌کنند.

و اینجا تهران است؛ جایی که در اتاق‌های مدیریتی هلدینگ‌های بالادستی، سرنوشت همان صندلی‌ها نه با بررسی تخصص، که با یک «دست دادن» و یک «قول» به «بزرگترها» تعیین می‌شود.

گزارش پیش رو، داستان یک خیانت آشکار به امانت و متخصصان، و روایتی تلخ از سقوط تخصص در برابر «آقازادگی سببی» است.

پرده اول: اعتراف به واگذاری؛ معامله بر سر «قول»

سکان «شرکت پایانه‌ها و مخازن پتروشیمی» چگونه به حجت مبرزی رسید؟ پاسخ را باید در اعتراف تکان‌دهنده سید جعفر هاشمی (مدیرعامل هلدینگ پارسیان) جستجو کرد. او صراحتاً اذعان داشته که مبرزی را «نمی‌شناخته»، اما چون به «بزرگتر او» (که اکنون می‌دانیم پدر همسر وی، یک سردار، بوده) قول کمک داده بود، این صندلی استراتژیک را به او هبه کرده است.

در منطق مدیریتی آقای هاشمی، یک شرکت راهبردی پتروشیمی، ارثیه‌ای شخصی بوده که می‌توان آن را برای وفای به عهد با یک «بزرگتر»، به داماد او بخشید.

پرده دوم: گیرنده هبه؛ کارنامه «نابودی» سرمایه معلمان

اما این «داماد» خوش‌شانس کیست؟ سوابق او از «انبارداری» در زاگرس فراتر نمی‌رود، مگر یک دوره کوتاه ۴ ماهه «سرپرستی» در سیتکو پتروفرهنگ. کارنامه همان ۴ ماه، که با پول صندوق ذخیره فرهنگیان (سرمایه معلمان) سروکار داشت، یک سند تمام‌عیار از ویرانی مدیریتی است: افزایش پرسنل از ۶ به ۲۹ نفر، ۸ سفر خارجی لاکچری با هزینه معلمان، و عقد قراردادهای زیان‌ده کشتیرانی. او از سیتکو «عزل» شد، اما ظاهراً «قول بزرگتر» قوی‌تر از کارنامه ناکارآمدی بود.

پرده سوم: تأسیس «جمهوری دوشغله‌ها» در خاک بوشهر

مبرزی، پس از «نصب» در شرکت پایانه‌ها، نه تنها کارنامه ویرانگر خود در سیتکو را پنهان کرد، بلکه بلافاصله دست به شاهکاری زد که نمک پاشیدن بر زخم مردم بوشهر بود.

او در حالی که مدیرعامل بود، ارتباط مالی خود را به عنوان «مشاور تمام‌وقت» با پتروشیمی زاگرس حفظ کرد و همزمان، حقوق کامل و بیمه ۳۱ روزه از هر دو شرکت دریافت می‌کند!

این دهن‌کجی به قانون، به سرعت تبدیل به یک اپیدمی شد. او شرکت را تبدیل به باشگاه مدیران پروازی دوشغله کرد: مدیر IT (از کارمندان رسمی زاگرس) و مدیر روابط عمومی (از کارمندان رسمی دولت در دانشگاه شهید بهشتی) را منصوب کرد که آن‌ها نیز مانند خودِ او، از دو منبع، حقوق کامل و سقف بیمه دریافت می‌کنند.

حساسیت کجاست؟

حساسیت اینجاست که در سرزمین مادری نفت، یک متخصص بومی بیکار است، اما یک «مدیر پروازی» که سرمایه معلمان را در سیتکو نابود کرده، به لطف «داماد سردار بودن»، نه تنها عزل نمی‌شود، بلکه ارتقا یافته و اکنون همزمان دو حقوق کامل از بیت‌المال دریافت می‌کند.

حساسیت اینجاست که مدیر بالادستی (هاشمی) به جای پاسخگویی بابت این انتصاب فاجعه‌بار، به «قول دادن به بزرگتر» اعتراف می‌کند و آب از آب تکان نمی‌خورد.

این پرونده، تنها گزارش یک تخلف مالی نیست؛ این گزارشِ مرگ تخصص، جشن رانت خانوادگی، و اشغال صندلی‌های مدیریتی توسط شبکه‌ای است که بیت‌المال را «غنیمت» می‌داند. نهادهای نظارتی و امنیتی دقیقاً برای جلوگیری از چنین غارتی تأسیس شده‌اند؛ آیا آنها به وظیفه خود عمل خواهند کرد، یا آنها نیز ناظر این «دست دادن»‌های ویرانگر باقی می‌مانند؟

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها